معنی مجازاً توانمند
حل جدول
بُرا
برا
مجازاً زورگو
گردنکلفت
مجازاً باتجربه
آبدیده
مجازاً پیامرسان
سروش
مجازاً تریلی
کانتینر
مجازاً خورشید
نیراعظم
مجازاً زیباروی
مهجبین
مجازاً بیکار
علاف
فارسی به انگلیسی
High-Powered, Imperial, Lusty, Magnate, Mighty, Strong, Vigorous
توانمند کردن
Empower, Enable, Enrich, Fatten
مترادف و متضاد زبان فارسی
توانا، زورمند، قوی، نیرومند،
(متضاد) ناتوان، باقدرت، متنفذ، بانفوذ
فارسی به ایتالیایی
onnipotente
لغت نامه دهخدا
مجازاً. [م َ زَن ْ] (ع ق) بطور مجاز و بطور کنایه و استعاره. (ناظم الاطباء). از روی مجاز. مقابل حقیقهً. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به مجاز. برمجاز. و رجوع به مجاز شود.
واژه پیشنهادی
کارگه
معادل ابجد
603